❀❤❀ دنیز❀❤❀❀❤❀ دنیز❀❤❀، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه سن داره

.•❀.•❤•.¸✿¸.•❤• دنیز •❤•.¸✿¸.•❤•.❀•

ادامه شعرهایی برای بهترینم

1393/4/23 14:31
نویسنده : ✿مامان دنیز✿
1,916 بازدید
اشتراک گذاری
 

 

ورزش

 

یک و دو و سه و چار

 نی نی از خواب شد بیدار

صبح شد و وقت کوشش

بده نی نی رو ورزش

باز کن دستاشو .ببند

به روی ماهش بخند

نکن نی نی رو خسته

بگو یک و دو  و سه

نوبت پاهاست حالا

برند پایین و بالا

وای که چه خوبه ورزش

چه حالی داره نرمش

کاشکی مامان یا بابا

همه روزای خدا

با نی نی ورزش کنند

بازی و نرمش کنند

 

 

روزه کله گنجشگی,روزه گرفتن

روزه کله گنجشگی

روزه گرفته
امروز یک کودک

کله گنجشکی
روزه ی کوچک

تا ظهر نخورده
آب و غذایی

می کرده قورقور
شکمش گاهی

ظهر افطار کرده
با نان و خرما

مامان بهش گفت:
صد باریکلا

 

 

 

خونه ما

خونه زیبای ما

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

وقتی تو خونه مامان خنده به لب داره

 

دنيا می خنده به ما شادي مياره


بابا که از در مياد با بوسه شيرين


براي ما بچه ها هديه مياره



تو باغچه خونه ما پر از گل و گياهه


اگه رو سبزه و گل بذاريم پا گناهه


ما مثل شاپرکها مي رقصيم دور گلها


با هم آواز می خونيم تو اين خونه زيبا

 

 

 

آقا پلیسه

 

آی بچه های ناز نازی

تو خیابون دور از بازی

*****

دست مامانو بگیرین

حواستونو جمع کنید

*****

آقا پلیس رو می بینید

باید بهش سلام کنید

*****

اگه یه روزی گم شدید

باید اونو خبر کنید

*****

همیشه باید بدونید

ماشین چیه پلیس چیه

*****

خونه و آدرست کجاست

اسمت و فامیلت چیه

 

 

تب کردن نی نی

(البته دور جون شما خانمی گل امیدوارم هرگز مریض نشی عشقم)

 

اصلا نخوابیدم شب

داغه تنم دارم تب

 

از دماغم میاد آب

فرار کرد از چشام خواب

 

باز یه سوپ بی مزه

مامان داره می پزه

 

بابا جونم که داره

شربتی تلخ میاره

 

وای چه بده مریضم

داغه این تن ریزم

 

دعا کنید که زودتر

بشم بهتر و بهتر

 

 

جوجه جوجه طلایی

جوجه جوجه طلائی     نوکت سرخ و حنائی

 

تخم خود را شکستی     چگونه بیرون جستی

 

گفتا جایم تنگ بود       دیوارش از سنگ بود

 

نه پنجره نه در داشت   نه کس ز من خبر داشت

 

دادم به خود یک تکان   مثل رستم قهرمان

 

تخم خودرا شکستم       اینجوری بیرون جستم

 

 

کفشدوزک

 

کفشدوزک کوچولو

 

حسابی غصه داره

 

چون که برای دوختن

 

دیگه کفشی نداره

 

سوزنشو گذاشته

 

کنار گل تو باغچه

 

کاشکی براش بیارن

 

یه لنگه کفش کهنه

 

نخهاشو قیچی کرده

 

تا که باشه آماده

 

وقتی کفشی نداره

 

نخها چه سودی داره

 

از اون دورا میادش

 

انگار صدای خش خش

 

داره میاد هزارپا

 

با یه بخچه رو دوشش

 

تو بخچه اش گذاشته

 

هزار تا کفش پاره

 

حالا دیگه کفشدوزک

 

هیچ غصه ای نداره

 

موش و خرگوش

 

خرگوش ناز کجایی ؟

آی گوش دراز کجایی؟

قایم نشو زیر زمین

بیا بیرون  منو ببین

من موش دم درازم

به این دمم می نازم

تو هم که گوش درازی

به اون گوشات می نازی

حالا بیا  ناز  نکن

اون چشاتو باز بکن

اینقد نباش گیج و ویج

برات آوردم هویج

بخور و با من بازی کن

 دل کوچیکمو راضی کن

 

 

 

خرگوش ناز

خرگوش من چه نازه

گوشاش چه قدر درازه

مثل بخاری گرمه

چه خوشگل و چه نرمه

دستاشو پیش میاره

به روی هم می ذاره

می خوره برگ کاهو

می پره مثل آهو

 

کفش های خاله سوسکه
 

کفش های خاله سوسکه
به پاش یه کم تنگ شده
وقتی که اون راه می ره
فکر می کنی می لنگه
 خریده آقا موشه
سنجد نرم و تازه
پوستاشو کنده و زود
برده به یک مغازه
 صاحب این مغازه
یک آقا پینه دوزه
با پوست نرم سنجد
کفش های خوب می دوزه
 برای خاله سوسکه
می دوزه کفش تازه
خدا کنه که باشه
به پای او اندازه



کلاغ پر

نگاه کن به آنجا
بابام شده ستاره
از آسمان می کنه
به سوی من اشاره
 
کلاغ پر ، گنجشک پر
ستاره های شب پر
با ابر پاره پاره
بابام شده همسفر
 
نگاه کن به آنجا
بابام شده کبوتر
پر زده از این هوا
به یک هوای بهتر
 
کلاغ پر ، گنجشک پر
کبوتر از قفس پر
سایه به سر ندارم
رفته از اینجا پدر
 
نگاه کن به آنجا
به آن دور به آن دور
ببین که بابام شده
سوار قایق نور
 
کلاغ پر گنجشک پر
قایق نور و شب پر
از آسمان برایم
بوسه فرستاد پدر
 
نگاه کن به اینجا
این گل پرپر ماست
گریه نمی کنم من
بابام تو آسمونهاست
 
کلاغ پر گنجشک پر
غصه ها از دلم پر
بابام رفته از اینجا
به یک هوای بهتر


شکوه قاسم نیا
 
 
 
 
 
خورشید خانوم
 

شعر کودکانه

 

خورشید خانم دوباره
 مهمون خونه ی ماست

♦♦♦

مثل همیشه روشن
مثل همیشه زیباست

♦♦♦

با دستای قشنگش
ناز می کنه گلا رو

♦♦♦

وقتی گلا می خندن
حس می کنم خدا رو

♦♦♦

گلای سرخ باغچه
جون می گیرن دوباره

♦♦♦

خورشید موطلایی
حرفای تازه داره

♦♦♦

کاشکی همیشه خورشید
قصه برام بخونه

♦♦♦

حتی شبای تاریک
تو آسمون بمونه

 
 
 
 
کبوتر ناز من
 

کبوتر ناز من تنها نشسته

دلم براش می سوزه، بالش شکسته

به من نگاه میکنه ساکت و خسته

مامان جون مهربون بالشو بسته

کبوتر ناز نازی ، خوب میشی فردا

دوباره پر می کشی به آسمون ها

 
 
 
 
قلقلی
 
 

 توی ده شلمرود
حسنی تک و تنها بود

حسنی نگو بلا بگو
تنبل تنبلا بگو
موی بلند، روی سیاه
ناخن دراز واه واه واه
نه فلفلی نه قلقلی
 نه مرغ زرد کاکلی
هیچکس باهاش رفیق نبود
تنها روی سه پایه، نشسته بود تو سایه
باباش می گفت: حسنی میای بریم حموم؟
نه نمیام نه نمیام
سرتو می خوای اصلاح کنی؟
نه نمی خوام نه نمی خوام

کره الاغ کدخدا
یورتمه می رفت تو کوچه ها
الاغه چرا یورتمه می ری؟
دارم میرم بار ببرم
دیرم شده، عجله دارم
الاغ خوب و نازنین
سر در هوا، سم بر زمین
یالت بلند و پرمو
دمت مثال جارو
یک  کمی به من سواری میدی؟
- نه که نمی دم
چرا نمی دی؟
واسه این که من تمیزم
 پیش همه عزیزم، اما تو چی؟
موی بلند، روی سیاه
ناخن دراز واه واه واه!

غاز پرید تو استخر
تو اردکی یا غازی؟
من غاز خوش زبان
میای بریم به بازی؟
نه جانم
چرا نمیای؟
واسه این که من
صبح تا غروب
میون آب، کنار جو
مشغول کار شستشو
اما تو چی؟
موی بلند روی سیاه
 ناخن دراز واه واه واه

در وا شد و یه جوجه
دوید و اومد تو کوچه
جیک جیک کنان
گردش زنان
اومد و اومد پیش حسنی
جوجه کوچولو
کوچول موچولو
 میای با من بازی کنی؟
مادرش اومد قدقدقدا
برو خونتون تو رو به خدا
جوجه ریزه میزه
 ببین چقد تمیزه؟
 اما تو چی؟
موی بلند روی سیاه
ناخن دراز واه واه واه

حسنی با چشم گریون
 پا شد و اومد تو میدون:
آی فلفلی آی قلقلی
 میاین با من بازی کنین؟
نه که نمیایم
چرا نمیاین؟
فلفلی گفت:
من و داداشم
و بابام و عموم
هفته‌ای دو بار می ریم حموم
اما تو چی؟
قلقلی گفت:نگاش کنین
موی بلند روی سیاه
ناخن دراز واه واه واه

حسنی دوید پیش باباش
حسنی میای بریم حموم؟
میام میام
سرتو می خوای اصلاح کنی؟
می خوام می خوام
حسنی نگو یه دسته گل
 تر و تمیز و تپل مپل

الاغ و خروس و جوجه غاز و ببعی
 با فلفلی با قلقلی با مرغ زرد کاکلی
حلقه زدن دور حسن
الاغه می گفت:
اگه کاری نداری، بریم الاغ سواری
خروسه می گفت:
قوقولی قوقو قوقولی قوقو
 هر چی می خوای فوری بگو
مرغه می‌گفت:
حسنی برو تو کوچه
بازی بکن با جوجه
غاز می‌گفت:
حسنی  بیا با هم دیگه بریم شنا

توی ده شلمرود
حسنی  دیگه تنها نبود
 
 
 
 
 

 

به نام خدا
 

به نام خداوند رنگین کمان
خداوند بخشنده ی مهربان
خداوند سنجاقک رنگ رنگ
خداوند پروانه های قشنگ
خدایی که آب و هوا آفرید
درخت و گل و سبزه را آفرید
خدایی که از بوی گل بهتر است
صمیمی تر از خنده ی مادر است
خدایا به ما مهربانی بده
دلی ساده و آسمانی بده
دلی صاف و بی کینه مانند آب
دلی روشن و گرم چون آفتاب

محمود پوروهاب
 
 

خانه عزیز من

خانه عزیز من
می کشم دوباره من
نقشه ای به روی خاک
نقشه ای که می شود
خانه ای بزرگ و پاک
*
روی نقشه می کشم
کوه و تپه و کویر
مردمان مهربان
کودک و جوان و پثیر
*
باغ لاله می کشم
رنگ خون یک شهید
پرچمی پرافتخار
سیز و قرمز و سفید
*
غرق بوسه می کنم
نقشه را دوباره من
در کنار خانه ام
می نویسم : ای وطن
*
تا همیشه می تپد
قلب من برای تو
خانه عزیز من
جان من فدای تو

کبری هاشمی

 

 

 

بهار

 

 

می گفت خبر خبردار                  اومده فصل بهار

هوا شده پاک پاک                        سبزه در اومد ازخاک

برفها دیگه آب شدن                     چشمه ها پر آب شدن

بهار و عید نوروز                     آمده اند از  امروز

با سبدای پرگل                    با لاله و با سنبل

در این بهار زیبا                    دنیا شده با صفا

 

 

 

باران

 

 

باران دانه دانه
در ناودان خانه
می خواند این ترانه
از قطره های باران
شد تازه سبزه زاران
پر گشت جویباران

از ناودان خانه
بشنو تو این ترانه
باران دانه دانه
ریزد به شاخساران

 

 

 

چوپان

 

چوپونه کجاست ؟      تو صحراست   مواظب گله ها ست

گله باید چرا کنه                  بع وبع و بع صدا کنه


یونجه و شبدر بخوره                 علفهای تر بخوره

چوپون باید زرنگ باشه         قوی و اهل جنگ باشه

جنگ با کی؟ با گرگ ها               صدآفرین ماشالله.

 

 

           شعر,شعر کودکانه

گاو بی‌خیال

گُنده است و او دارد

وزن و هیکلی سنگین

خوش به حال گاوی که

ذره ای نشد غمگین

یونجه می خورد هر روز

غصه ای ندارد او

می رود به هر جایی

بوده قلدُر و پُر رو

دائماً دُمَش را نیز

می دهد تکان اما

خسته هم نمی گردد

گاو گنده و زیبا

روز و شب، مگس ها را

می پراند او با دُم

با صدای زنگوله

لحظه ای نگردد گُم

اهل بازی و تفریح

هست و بادُمش شاد است

از تمام غم ها نیز

راحت است و آزاد است

بی خیال و دل گنده

هست و بوده او نادان

داده حقو به او روزی

مانده عقل ما حیران

 

 

 

 

 

ماهی

 

تو حوض خونه ما

تو حوض خونه ما

 

ماهيهاي رنگارنگ


بالا و پايين مي رن

 

با پولکاي قشنگ


کلاغه تا مي بينه

کنار حوض مي شينه

 

 

مي خواد ماهي یگيره

ماهيا تا مي بينن

 

به زير آبها ميرن


کلاغ شيطون مي شه

 

زار و پريشون


کلاغ شيطون مي شه

 

زار و پريشون

 

 

 

 

 



بنفشه و شاپرک


بنفشه ای دیدم
که توی صحرا بود
چه خوب می خندید
چقدر زیبا بود
به سوی او رفتم
بنفشه را چیدم
بنفشه غمگین شد
و من نفهمیدم
به او چنین گفتم
بنفشه زیبا
بخند چون دیگر
تو نیستی تنها
بنفشه خوبم
به من نگاهی کرد
غم دلش را او
به روی لب آورد
چرا جدا کردی
ز خانه ام من را؟
دوباره برگردان
مرا به آن صحرا
مگر نمی دانی
که شاپرک ابجاست
بدون من الان
چقدر او تنهاست
ز حال من او را
تو باخبر گردان
مرا به آن صحرا
دوباره برگردان


شاعر: احمد میرزاده

 

 

 

خروس

 

من كه به اين قشنگي ام

با پر و بال رنگي ام

يكه خروس جنگي ام

قوقولي قو قو

خروس

ببين ببين تاج سرم

ببين ببين بال و پرم

اين قد و بالا را برم

قوقولي قو قو

خروسخروس

منم خروس خوش صدا

هميشه بانگ من به پا

ببين مرا ببين مرا

قوقولي قو قو

خروس

دهم هميشه آب و دان

به مرغ و جوجه ها نشان

منم خروس مهربان

قوقولي قو قو

 

 

 

قطار

 

فقط   به   فکر   کارم             تنی       دراز         دارم

قطارم    و     قطارم              درست   مثل   یه   مارم 

نگاه  به  جادّه    دارم             از  صبح   تا  شب  بیدارم

وسیله ای  پر   کارم              خیلی     مسافر      دارم

از    دیدن   مسافرم              خیلی  خیلی   خوشحالم

                                                           از سیما شمال نصب

 

 

 

 

خرگوشه

 

یک روز یه آقا خرگوشه

رسید به یه بچه موشه موشه


موشه دوید تو سوراخ

خرگوشه گفت : آخ


وایسا، وایسا، کارت دارم

من خرگوش بی آزارم


بیا از سوراخت بیرون

نمی خوای مهمون


یواش موشه اومد بیرون

یه نگاهی کرد به مهمون

دید که گوشاش درازه

دهنش بازه، بازه


شاید می خواد بخوردم

یا با خودش ببردم


پس می رم پیش مامانم

آنجا می مونم


مادر موشه عاقل بود

زنی با هوش و کامل بود


یه نگاهی کرد به مهمون

گفت ای بچه جون!

این خرگوشه

خیلی خوب و مهربونه


پس برو پیشش سلام کن

بیارش خونه

 

 

 

زرافه
 

در جنگل                من هستم

بگو  من                 چه هستم؟

با پا های                  بلندم

گردن دراز                 قشنگم

برگ درخت                غذایم

تند می دَوَم              می آیم

 

                  از سیما شمال نصب

 

 

پروانه

 

پر و ا  نه                    پرواز کرد

روی گل                     او ناز کرد

شهد گل                    را چشید

دور   گل                     او چرخید

خبر  داد                      بهـــــا ره

عید  شده                  دوبـــــاره 

                        از سیما شما ل نصب

 

 

 

 

مورچه توانا

 

می رود به هر جایی

دانه در دهان دارد

مثل نقطه ای ریز است

زنده است و جان دارد

در وجود خود دارد

زور و قدرتی بسیار

او نمی شود خسته

از دویدن و از کار

تا که گندمی یابد

از زمین حاصلخیز

با دهان کند آن را

مثل تکه های ریز

از وسط کند تقسیم

پیش چشم این مردم

تا نروید از انبار

یک جوانه گندم

داده حق به این حیوان

علم و فهم و دانایی

کم خوراکی و قدرت

این همه توانایی

توی شعر فردوسی

خوانده ام، میازاری

مور ناتوانی را

مثل او تو جان داری

 

 

 

 

 آی حلزون

 

 

آی حلزون شاخکی!                                      کجا می ری یواشکی؟


جلو میری یواش و ریزه،ریزه      پوست تنت چه نرم و خیس و لیزه


خالهای دونه دونه،دونه داری     به روی پشت خود یه لونه داری


ساکتی و خجالتی و تنها                بمون توی باغچه خونه ما

 

 

 

 

 

یه دوستی داشتم

 

یک ، یه دوستی داشتم

دو، دوستش می داشتم

سه ، سه تا ستاره

چهار، چاره نداره

پنج ، پنجره ی باز

شش ، شیشه درازه

هفت ، هفته به هفته

هشت ، بشقاب پرنده

نه ، نهنگ دریا

ده ، دهقان پیره

یازده ، یاس سفیدم

دوازده ، دروازه بسته ست

 

 

 

 

دندون

 

 

یه روزی چند تا پسته از مامانم گرفتم

 

پسته ها خندون بودن یکی یکی شکستم

یه پسته خندون نبود سفت و دهن بسته بود

گذاشتمش توی دهنم شکستمش با دندونم

آی دندونم وای دندونم چه دردی داره دندونم

دندون ناز و خوشگلم کارم غلط بود می دونم

حالا به بچه ها می گم

آی بچه های نازنین غنچه های روی زمین

با دندون ناز و سفید

چیزای سفتو نشکنید

دندونتون درد میگیره می شکنه و زود می میره

اونوقت می شید بی دندون از کارتون پشیمون

 

 

 

مسواک

 

 

شبا که میشه وقت خواب

دندوناتو مسواک بزن

با حوله تمیز خود

دست و رویت رو پاک بکن

*****

شعر برای کودکان

شعر برای کودکان

صبح که میشه با شادی

بلند شو از رختخواب

یه کمی لی لی بکن

برو سر شیر آب

دست و رویت را بشور

دوباره مسواک بزن

*****

دندوناتو سفید کن

مانند دندون من

دندونای من همه

مانند مرواریده

سفیده و سفیده

تمیزه و تمیزه

*****

بچه های خوب یادتون نره

مسواک بزنید

هر شب

 

 

 

زمستان

 

زمستونه زمستونه                  فصل تگرگ و بارونه

 هوا شده خیلی سرد                روی زمین پر از برف

چه خوبه کودکستان                 وقتی میشه زمستان

کلاغ های سیاه رنگ                 بخاری های روشن

 

 وقتی بارون میباره              دلم میخواد دوباره

 برم به کودکستان                 میان آن گلستان

 

 

 

 

شعرهای کودکانه زيبا و قشنگ برای كودكان+ شعر های بچه گانه برای مهد کودک

دقیق بگو حواس پنجگانه را

 

کودک      نازنینم                    بگو       بگو      ببینم

پنج حس بدن ما                       برای چیست عزیزم

 

            برای چیه ی دو چشم زیبای ما ؟  دیدن

            برای چیه ی دو تا  گوش تیز ما ؟ شنیدن

            برای چیه ی بینی حساس ما ؟  بوییدن

             برای چیه ی زبان  گویای ما  ؟ چشیدن

             برای چیه  پوست روی تن ما ؟لمس کردن

 

درست گفتی مرحبا            کودک   خوب   و   زیبا  

شکر    خدای   دنیا             به   خاطر این حس ها 

 

                                                                    از سیما شمال نصب

 

 

ماه و ستاره
شب اومد و ستاره
رو آسمون نشسته
نه یک ، نه ده ، نه صدتا
هزار هزار تا دسته

ستاره توی شبها
چراغ آسمونه
مثل گل و بنفشه
تو باغ آسمونه

یک کمی این طرفتر
ماه قشنگ و زیباست
دلش گرفته امشب
برای اینکه تنهاست

شاعر : علی اصغر نصرتی


__________________
کفش

نی نی کوچولو
کفشای سوت سوتی داره

یه توپ ماهوتی داره
بازی فوتبال می کنه،
شوت می زنه

کفشاش براش سوت می زنه

شاعر : مهری ماهوتی


__________________

سیب خوشمزه

هاهاها هوهوهو
باد آمد بادآمد
درباغ سیب ما
شادآمد شادآمد

این شاخه آن شاخه
لرزید از دست باد
یک سیب خوش مزه
درجوی آب افتاد

آب آن را شُرشُرشُر
باخود تا صحرا برد
یک گاو خال خالی
آن را بو کرد و خورد

شاعر : محمود پور وهّاب

 

__________________

پر ۲پر ۴پر
مادر بزرگ
ماه و ستاره
کفش
سیب خوشمزه
سبز
سؤال
زنگوله پا
رفتگر
حلزون و…

چوپان
پدربزرگ ، مادربزرگ
شعله های آتش
زنبور عسل
برف کله گنجشکی
مهربان ترین
مرد دهقان
مشق شب
خیال صورتی
خانه های پیر
بنفشه و شاپرک
نماز
اصول دین

………………………..

۲پر ۲پر ۴پر

۱۰ تا پرستو با هم
یکباره پر کشیدند
در آسمان آبی
پر پر پر پریدند
با پر زدن رسیدند
به یک درخت گردو
یک یکی نشستند
به روی شاخه او
اتل متل توتوله
ده تا پرستو داریم
دانه به دانه حالا
آنها را می شماریم
یک که خسته تر بود
از روی شاخه افتاد
خدا کند نیفتد
به دست مرد صیاد
اتل متل توتوله
۹ تا پرستو مانده
هر شاخه ای، یکی را
به روی خود نشاندهیکی از آن میانه
گرسنه بود و پر زد
برای دانه خوردن
به دشت و لانه سرزد
اتل متل توتوله
نه ۱۰ تا و نه ۹ تا
۸ تا پرستو مانده
روی درخت زیباپرستوی قشنگی
که تشنه بود و بی تاب
پرید به سوی چشمه
برای خوردن آب
اتل متل توتوله
نه تشنه و نه خسته
۷ تا پرستو حالا
روی درخت نشستهپرستویی هم آرام
چیزی نگفت ودر رفت
به جای دور دوری
پرید و بی خبر رفت
اتل متل توتوله
پرستو آی پرستو
۶ تا پرستو مانده
سر درخت گردواتل متل توتوله
شعر و شکوفه و قند
۵ تا پرستو مانده
۵ تا پرستو رفتند
یکی که بازیگوش بود
کرمی از آن بالا دید
برای خوردن آن
پر زد و پر پر ، پریدیکی نماند و برگشت
دلش به تاپ تاپ افتاد
باید به جوجه هایش
دوباره دانه می داد
۴ تا پرستو مانده
بقیه پر کشیدند
اتل متل توتوله
پرستوها پریدنداز آن چهار پرستو
یکی،برای بازی
پریده و پر زد و رفت
به دشت سبز و بازی
اتل متل توتوله
از آن همه پرستو
فقط ۳ تا نشسته
روی درخت گردویکی از آن ۳ تا هم
پرید و رفت به باغی
نشست ودرد دل کرد
با جوجه کلاغی
اتل متل توتوله
دویدم و دویدم
به روی تک درختی
۲ تا پرستو دیدیماز آن ۲ تا،یک یهم
نه جیک زد ونه فریاد
به دنبال بقیه
به فکر رفتن افتاد
اتل متل توتوله
نه ۶ تا و نه ۸ تا
نشسته ۱ پرستو
بدون دوست وتنها
نشسته بود پرستو
بدون یار و تنها
که دید دوباره برگشت
پرستویی به آنجا
کنار هم نشستند
۲ تا پرستو با هم
سلام و حال و احوال
نه غصه بود نه غم
اتل متل ۱۰ و ۹
توتوله ۸ و ۷ تا
به ۶ و ۵ رسیدند
پرستوهای زیبا
ولی کلاغ،کلاغ پر
دوباره پر کشیدند
۴ و ۳و ۲و ۱
پرستوها پریدندصدایی آمد انگار!؟
صدای پرپر آمد
۲ تا بودند و دیدند
که یار دیگر آمد
سلام به روی ماهت
کجا بودی؟ بفرما!
۳ تا شدیم. چه بهتر!
من و تو می شود”ما”
۲ تای دیگر آمد
۲ و ۳ می شود چند؟
۳ و ۲ می شود ۵
ترانه بود و لبخند
۲ پر، ۲پر ، ۴ پر
۳ تا پرستو برگشت
۳ تا و ۵ تا شد چند؟
۶ و ۲ می شود ۸
پرستوهای زیبا
دوباره پرکشیدند
کنار هم پریدند
به ابرها رسیدند
۲ تا پرستو برگشت
دوباره ۱۰ پرستو
دوباره ۱۰ پرنده
و یک درخت گردو


شاعر : مصطفی رحماندوست


__________________
 

مادر بزرگ

مادربزرگ
وقتی اومد
خسته بود

چار قدش و
دور سرش
بسته بود

صدای کفشش که اومد
دویدم

دور گُلای دامنش
پریدم

بوسه زدم روی لُپاش
تموم شدن خستگی هاش

شاعر : افسانه شعبان نژاد


__________________

ماه و ستاره
شب اومد و ستاره
رو آسمون نشسته
نه یک ، نه ده ، نه صدتا
هزار هزار تا دسته

ستاره توی شبها
چراغ آسمونه
مثل گل و بنفشه
تو باغ آسمونه

یک کمی این طرفتر
ماه قشنگ و زیباست
دلش گرفته امشب
برای اینکه تنهاست

شاعر : علی اصغر نصرتی


__________________
کفش

نی نی کوچولو
کفشای سوت سوتی داره

یه توپ ماهوتی داره
بازی فوتبال می کنه،
شوت می زنه

کفشاش براش سوت می زنه

شاعر : مهری ماهوتی


__________________

سیب خوشمزه

هاهاها هوهوهو
باد آمد بادآمد
درباغ سیب ما
شادآمد شادآمد

این شاخه آن شاخه
لرزید از دست باد
یک سیب خوش مزه
درجوی آب افتاد

آب آن را شُرشُرشُر
باخود تا صحرا برد
یک گاو خال خالی
آن را بو کرد و خورد

شاعر : محمود پور وهّاب

 


----------------------------------

سبز

من رنگ سبزم
برگ درختم
گاهی لباسم
بر بند رختم

من سبز هستم
رنگ بهارم
هم پیش گلها
هم پیش خارم

من رنگ گوجه
رنگ خیارم
من رنگ برگم
رنگ بهارم.

شاعر : جعفر ابراهیمی(شاهد)

-------------------------------------

سؤال

دویدم ودویدم
به یک سؤال رسیدم

کیه که توی دنیا
ماهی می ده به دریا؟
برف و تگرگ می سازه
درخت و برگ می سازه؟

به بلبلا آواز می ده
به موش دم دراز می ده

به آدمها خواب می ده
آفتاب و مهتاب می ده

جواب تو آسونه
خدای مهربونه
هر بچه ای می دونه

شاعر : ناصر کشاورز


__________________

زنگوله پا

زنگوله پا،کنار جو راه می ره
زیر درختهای هلو راه می ره

جست می زند روی دو پا
می زنه زیر شاخه ها

از رو درخت،چندتا هلو
گیر می کنه به شاخ او

باغ هلو که ساکته همیشه
پر از صدای حرف و خنده می شه

زنگوله پا،باغ را بهم می زنه
شده درختی که قدم می زنه

شاعر : افسانه شعبان نژاد


__________________

رفتگر

غنچه صبح که وا میشه
هی گلها رو بو می کنه
رفتگر از خواب پا می شه
زمین رو جارو می کنه

با چهره خندون و شاد
از برگ خشک و گرد و خاک
از خونه اش بیرون میاد
کوچه هارو می کنه پاک

گلها سلامش می کنند
می کنه جوها رو تمیز
و احترامش می کنند
از آشغال درشت وریز

یک حلزون،تپل،مپل
کاج و چنار و نارون
سر میخوره از روی گل
درخت تو،درخت من

پشت سرش یه برگ لیز
با دست او آب می نوشن
تمیز می شه،خیلی تمیز
یه پیرهن نو می پوشن

می پوشه یک لباس کار
با زحمت رفتگرا
می خنده مانند انار
تمیز می شه دنیای ما

شاعر : اسدا…شعبانی


__________________

حلزون

آی حلزون شاخکی!
کجا می ری یواشکی؟
جلو میری یواش و ریزه،ریزه
پوست تنت چه نرم و خیس و لیزه
خالهای دونه دونه،دونه داری
به روی پشت روی خود یه لونه داری
ساکتی و خجالتی و تنها
بمون توی باغچه خونه ما.

شاعر : مهری ماهوتی


__________________

چوپان

چوپونه کجاست؟
تو صحراست
مواظب گله هاست

گله باید چرا کنه
بع وبع و بع صدا کنه
یونجه و شبدر بخوره
علفهای تر بخوره

چوپون باید زرنگ باشه
قوی و اهل جنگ باشه

جنگ با کی؟ با گرگ ها
صدآفرین ماشالله.

شاعر : شکوه قاسم نیا


__________________

پدربزرگ ، مادربزرگ

پدر بزرگ خوبم
همیشه مهربونه
وقتی که پیشم باشه
برام کتاب می خونه

مادر بزرگ نازم
خیلی برام عزیزه
هرچی غذا می پزه
خوشمزه و لذیذه

وقتی با اونها باشم
غصه و غم ندارم
دنیا برام قشنگه
هیچ چیزی کم ندارم.

شاعر : جواد محقّق


__________________

شعله های آتش

یک شب مهتابی
دهکده رفته به خواب
باپدر می گشتیم
لب رودی پر آب

سردمان بود و پدر
آتشی روشن کرد
هرکس از هر گوشه
تکه چوبی آورد

شعله های آتش
سرخ و نارنجی و زرد
چهره های ما را
نورباران می کرد

ناگهان”احمد” گفت:
بچه ها،آن بالا
شعله ها ساخته اند
شکل طاووسی را

بعد از آن هرشعله
پیش چشمان ما
شکل مخصوصی داشت
زنده بود و زیبا

شعله ای،اسبی بود
شعله ای، یک آهو
شعله ای،شکل عقاب
شعله ای هم یک قو

کم کم آتش خوابید
زیر خاکستر و دود
شاد بر می گشتیم
چه شب خوبی بود .

شاعر : صفورا نیرّی


__________________
زنبور عسل

هنگام سحر
زنبور عسل
گل را از شادی
می کند بغل

با مهربانی
دانه شبنم
بیدار میکند
گلها را کم کم

شیره گل،در
کاسه بلور
صبحانه ای خوب
برای زنبور

با بال زرّین
می پرد هر سو
عسل می سازد
درون کندو

خانه اش دارد
هزاران اتاق
هرگوشه آن
تمیز و براّق

هر صبح روشن
در فصل بهار
می بینی او را
گرم کار و کار

سلام میکند:
ویزوویزوویز
صبح تو بخیر
زنبور عزیز!

شاعر : صفورا نیرّی


__________________
برف کله گنجشکی

برف کله گنجشکی
مثل پنبه می بارد
روی شاخه ها انگار
باز ، پنبه می کارد

من نشسته ام تنها
در کنار این نرده
نرده مثل پیراهن
برف را به تن کرده

از حیاط می آید
جیک جیک گنجشکان
روی برف می ریزم
خرده ریزه های نان

می خورند گنجشکان
خرده ریز نانها را
گوش میکنم من هم
جیک جیک آنها را.


شاعر : جعفر ابراهیمی(شاهد)


__________________

مهربان ترین

مهربانتر از مادر
مهربانتر از بابا
مهربانتر از آبی
با تمام ماهیها

مهربانتر از گلها
با دو بال پروانه
مهربانتر از ابری
با گیاه،با دانه

مهربانتر از خورشید
با گل و زمینی تو
تو خدا،خدا هستی
مهربانترینی تو


شاعر : افسانه شعبان نژاد


--------------------------------------------------------------------------------

 

مرد دهقان

صبحها د رگوش باغ
باد،هو هو می کند
برگها را از زمین
خوب جارو میکند

یک کلاغ پر سیاه
می پرد از روی بام
با صدای قار قار
می کند بر من سلام

باز هم از اشک ابر
باغ،خندان می شود
زیر بال مادرش
جوجه ،پنهان می شود

نغمه های یک خروس
باز می آید به گوش
مرد دهقان،بیل را
می گذارد روی دوش

باز،او خوشحال و شاد
می رود تا مزرعه
چون که دارد در دلش
حرفها با مزرعه

شاعر : سید احمد میرزاده


--------------------------------------------------------------------------------

مشق شب

باز با دست کوچکت، امروز
میروی تا مداد برداری
می نویسی تو؛آب ، بابا، نان
باز انگار، مشق شب داری

شعرهای کتاب را از حفظ
با صدای بلند میخوانی
خوش به حالت که یاد می گیری
درس امروز را به آسانی

درسهای کتاب می گویند:
ژاله گلدان پر گلی دارد
ژاله هر روز توی گلدانش
آب را قطره قطره می بارد

میروی در حیاط و می کاری
توی گلدان خود ، گل لاله
کاش گلدان کوچکت می شد
مثل گلدان پر گل ژاله

شاعر : رودابه حمزه ای


--------------------------------------------------------------------------------

خیال صورتی

یک لباس صورتی
در خیالم بافتم
نقشه خورشید را
روی آن انداختم

یک کبوتر، آن طرف
با پر و بال سفید
آشیانه کرده بود
بر درخت سبز بید

در کنار آن درخت
چشمه بود و رود و سنگ
آن خیال صورتی
شد لباسی رنگ رنگ

شاعر : رودابه حمزه ای


--------------------------------------------------------------------------------

خانه های پیر 

سر به دوش هم نهاده اند
بی صدا،میان شهر ما
خانه های طاق گنبدی
خانه ههای پیر و بی ریا

مثل چند پیرمرد خوب
در کنار هم نشستهاند
پای چند آسمانخراش
ساکت اند و دلشکسته اند

روی دوششان لمیده اند
گربه های خسته،مهربان
پُر ز بق بقوی تازه است
چینه های کاگلی شان

شهر رفته رفته می شود
پر ز آسمانخراشها
می برد ز یاد خود چه زود
کوچه های تنگ و ساده را

خانه های طاق گنبدی
ذره ذره آب می شوند
زیر چنگهای آهنی
یک به یک خراب می شوند.

شاعر : مجید ملا محمدی


__________________

بنفشه و شاپرک

بنفشه ای دیدم
که توی صحرا بود
چه خوب می خندید
چقدر زیبا بود!

به سوی او رفتم
بنفشه را چیدم
بنفشه غمگین شد
ومن نفهمیدم

به او چنین گفتم:
بنفشه زیبا!
بخند، چون دیگر
تو نیستی تنها

بنفشه خوبم
به من نگاهی کرد
غم دلش را او
به روی لب ،آورد:

چرا جدا کردی
ز خانه ام من را؟
دوباره برگردان
مرا به آن صحرا

مگر نمی دانی
که شاپرک آنجاست
بدون من الآن
چقدر او تنهاست!

ز حال او من را
تو با خبرگردان
مرا به آن صحرا
دوباره برگردان


شاعر : سید احمد میرزاده


--------------------------------------------------------------------------------

نماز 

سپیده زد، سپیده
وقت سحر رسیده
خاموش شده ستاره
صبح اومده دوباره

***
خروس پر طلایی
با پاهای حنایی

قوقولی قوقو میخونه
تو کوچه و تو خونه
اذان میگن دوباره
از مسجد و مناره
***
بابام پامیشه از خواب
میره لب حوض اب
می شوید او دست و رو
با اب میگیره وضو
تمیز و پاکیزه باز
میاد سر جا نماز
***
من هم کنار بابا
نماز می خوانم حالا


__________________

اصول دین 

ما مسلمانیم
پیرو قران
مانند گلیم
توی گلستان
***
پنج تا پرنده
توی باغ داریم
بیا انها را
باهم بشماریم
***
این پرنده ها
اصول دینند
همه خوش اواز
همه رنگینند
***
یک پرنده هست
به نام توحید
می شود ان را
در همه جا دید
***
دومی عدل است
سوم نبوت
اما چهارم
باشد امامت
***
پنجم معاد است
روز خوب ما
روز امتحان
در پیش خدا

 

 

 

 

شعر برای یادگیری ایام هفته

 

هفت تا مداد رنگی من توی جعبه دارم

شعر کودکانه

مثل رنگین کمان رنگاشو می شمارم

هفتا پرنده با هم تو لانه ای نشستن

مثل روزای هفته هر یک به رنگی هستن

شعر کودکانه

شنبه به رنگ پاییز همیشه زرد رنگه

یکشنبه رنگ سبزه مثل چمن قشنگه

شعر کودکانه

دوشنبه نارنجیه رنگ قشنگ خورشید

شعر کودکانه

سه شنبه ها بنفشه گل بنفشه خندید

اشعار کودکانه

چهار شنبه آبی رنگه به رنگ آب دریا

شعر کودکانه

پنجشنبه رنگ نیلی چون آسمان شبها

شعر کودک

جمعه به رنگ قرمز مثل گلای زیبا

ترانه کودک

شادی کنید بخندید بازی کنید بچه ها

 

 

 

 

شعر برای یاد گیری اصول دین

 

آی بچه جون یه بازی

بازی خونه سازی

پنج تا ستون محکم

باید بسازیم با هم

اول ستون توحید

تابیده مثل خورشید

عدل دومین ستونه

برای ساخت خونه

بازی نداره قوت

سوم بزار نبوت

چهارمی امامت

به خونه داده قامت

پنجم معاد بنا کن

زود دستاتو بالا کن

باشادی و با خنده

بگو شدم برنده

پنج تا ستون همین بود

اینا اصول دین بود

 

 

 

باغ وحش

 

این  قفس ِ  یک  ببره                 این   قفس ِ  یک  شیره

یک  حیوونه    بزرگتر                فکر می کنم   یک   فیله

با   خرطوم    درازش                 او  چیز ها  رو  می گیره

آن طرف رو نگاه  کن                 داخل     قفس      چیه؟

خدا    کنه    گرسنه                  آدمی       رو        نگیره 

مامان میگه یک گرگه                عاشق    گوشت     بره

این حیوونو  نگاه  کن                 بهش     میگن      زرافه

گوشهای خرگوش مثل              گردن       او        درازه

                                                             از سیماشمال نصب

 

 


میلاد نور هشتمین مبارک

***
آهو از کجا فهمید
باید از تو یارى خواست؟
از پناه تو باید
سایه اى بهارى خواست؟

آهو از کجا فهمید
با تو مى شود آرام؟
با نگاه تو آهو
پیش پاى تو شد رام
تو به مهربان بودن
شهره در زمین بودى
مهربان فراوان بود
مهربان ترین بودى

مى دهى نجات از مرگ
آهوى فرارى را
مى کنى جدا از او
ترس و بیقرارى را


قاسم رفیعا

 

 

ماه قشنگ آسمون                        یه  شب بیا به خونه مون

 

از آسمون بپر پایین                بدو بیا  به روی زمین

بیا، بشین کنار من               قصه بگو تو برای من

قصه ی یک  ستاره               که  تا سحر بیداره

یا اون ابر سیاهی               که  دوست  داره بباره

ماه قشنگ آسمون          تو کی میای تو خونمون؟

یه شب میای می دونم             منتظرت می مونم

 

 

 

اولیـــن روز دبستــــان

اولین روز دبستان بازگرد
کودکیها شاد و خندان بازگرد

بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی

خاطرات کودکی زیبا ترند
یادگاران کهن مانا ترند

درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد چاپلوس

کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود

روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است

با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید

تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبرا می شدیم

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت

گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترهامان به رنگ کاه بود

مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی بابا روی برگ

همکلاسی های من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید

همکلاسی های درس و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود

کاش می شد باز کوچک میشدیم
لااقل یک روز کودک میشدیم

یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش

ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر

ای دبستانی ترین احساس من
باز گرد این مشق ها را خط بزن


شعر از : محمد علی حریری جهرمی

 

 

 

 

 

کودکی

 

پا بـــه پای کــــودکی  هــایــــم بیـــا 
                       

کــفــــش هایت را به پا کن تا به تا

 قــاه قـــاه خــنـــده ات را ســـاز کن

باز هـــم با خــنده ات اعــــجاز کن.


پا بکـــوب و لج کن و راضــی نشو

با کســــی جـــز عشق همبازی نشو
 

بچه های کوچــــــه را هـــم کن خبر

عـــاقــلی را یــک شب از یادت ببر
 

خـــــالــه بازی کــن به رسم کودکی

 

با هــــمان چـــــادر نــــماز پــولکی

  

طـــعـــم چای و قــــــوری گلدارمان


لـــــحــــظه های ناب بی تکرارمان

 

مــــادری از جـــنـــس باران داشتیم


در کــــــــنارش خواب آسان داشتیم

 

 یا پدر اســـــــــطوره دنــــــــیای ما

  

قـــــهرمــــــان باور زیبــــــــای ما

 

قصه های هـــــر شــب مادربزرگ

 

ماجـــرای بزبز قـــندی و گــــــرگ

  

غصه هرگز فرصت جولان نداشت

 

خــنده های کــودکـــی پایان نـداشت

 

هر کسی رنگ خودش بی شیله بود

 

ثروت هــــر بچه قـــــدری تیله بود

 

ای شریــک نان و گـــردو و پنیر !

هـــمکلاسی ! باز دســــــتم را بگیر

 

مثـل تــو دیگر کسی یکرنگ نیست

آن دل نــازت برایم تـــنگ نیست ؟
 

 رنگ دنـیایـــت هــنوزم آبی است ؟


آسمــــان بـــــاورت مهـتابی است ؟

هـــرکجایی شــــعر باران را بخوان

ســـاده بــاش و باز هــم کودک بمان

 باز بـاران با ترانه ، گـــــــریه کن !

کودکی تو ، کـــــود کانـــه گریه کن!

 

ای رفــیـــق روزهای گــرم و ســرد

ســـادگــی هــایم به سویــم بـاز گرد

 

پسندها (4)

نظرات (3)

مامان سویل و آراز
25 تیر 93 12:17
سلام سلام ایول مامانی میخوای همه این شعرهارو به دنیز جون یاد بدی؟ ************************** سلام معلومه که همشو نمیشه گلم،زیاد گذاشتم گفتم از دوستان شاید باشن که شعر بخوان ،خواستم اینجا براشون مهیا باشه و خودمم هر وقت خواستم شعر یاد دنیزم بدم در دسترسش باشه،البته خودمم باید از قبل حفظشون کنم آخه
مامان منصوره
25 تیر 93 14:05
سلام عزیزم،با افتخار لینک شدید،دختر نازی دارید،خدا ببخشه،^ببوس دختر گلتو ****************************************** سلام گلم ممنون عزیزم
آزاده
25 تیر 93 20:21
خدای من !!! چقدر شعر مامانی هر وقت شعر جدید خواستم باید بیام وبلاگ شما جالب بود مرسی ***************************************** حتما عزیزمجمعشون کردم یجا تا بجز خودم دوستان هم هر موقع خواستن در دسترسشون باشه عزیزم